مرا به خاطر آور...!

یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها...!
مرا به خاطر آور...!

من ندانم که کی ام
من ندانم که چی ام
من فقط میدانم که.....
تویی شاه بیت غزل زندگی ام...!
اللهم عجل لولیک الفرج...!

منوی بلاگ
آخرین نظرات
نویسندگان

مرا به خاطر آور...!

یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها...!





۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

عارفی را دیدند مشعل و جام آب در دست

پرسیدند به کجا میروی؟

گفت :

میروم با آتش بهشت را بسوزانم

و با آب جهنم را خاموش کنم

تا مردم خدا را فقط به خاطر

 عشق به او

بپرستند

نه برای عیاشی در بهشت

و ترس از جهنم...!

...

دلم از خودم گرفته...

خدایا از من بگذر اگر گاهی و شاید هم همیشه

به جای راه بی راهه رفتم

...

عاشقانه میپرستمت...!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۱ ، ۲۳:۴۹
آیینه دار لاله ها...!

روی صندلی میشینم  جلوی میز آرایش..وبه تصویری که توی آیینه افتاده نگاه میکنم گویی غریبه ای درون قلب آیینه نشسته و به چشمانم زل زده آروم زمزمه میکنم :  این منم؟آه سردی میکشم بلند میشم و چادر مشکی رو به سر میکشم از حال خصوصی رد میشم به سالن میرسم مکث میکنم رو به مامان میگم: من رفتم . به رسم همیشه مامان میگه مواظب خودت باش زودم برگرد بابا میگه میخوای برسونمت با لبخند پاسخ میدم نه دوس دارم کمی پیاده روی کنم نزدیکه دیگه... بعد از خداحافظی حرکت میکنم صدای ماشین ها صدای بچه ها ....بین این همه صدا صدایی قلبم را میلرزاند....صدایی که از بلندگوی پایگاه بسیج شهید سید نورالدین موسوی به آسمون میره... به سوی ملکوت...

کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی

 لحظه ای مکث میکنم...وباز قدم برمیدارم این بار با دلی غرق شوق دیدار...وارد میشم و با قدم هایی لرزان نزدیک میشم دو پله تا رسیدن و غرق شدن در دریای دلدادگی...دو پله رو میگذرونم بالای سر سید محمد  میشینم:سلام سید محمد خوبی...میدونم بی وفا شدم خیلی وقته نیمدم ببخشید داداش... اومدم برات درد و دل کنم از دل شیشه ایم بگم  مدتیه احساس میکنم دیگه مثل قبل صاف و زلال نیس...دلم تاب نداره ...کمکم کن بتونم ...بگذرم از این همه دل بستگی...دلم یک رنگی میخواد...کمکم کن سید...صدای پایی مهر سکوت برلبانم میزند اشکام رو پاک میکنم سرم رو برمیگردونم و به قبور شهدای گمنام نگاه میکنم رو به سید محمد میگم راستی ببخشید ماها اسم واقعیتون رو نمیدونیم خودمون براتون اسم گذاشتیم محمد و مهدی بودن فرق نداره مهم اینه که همراز دله مایین....رو به پنج شهید گمنام میکنم میگم التماس دعای ویژه برادرا... و با دلی خالی از غم به راه می افتم و باز هم صدای بچه ها ... صدای ماشین ها وصدای بلندگوی پایگاه بسیج شهید سید نورالدین موسوی و این بار لبخند من...

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۰
آیینه دار لاله ها...!
نسیم خنکی صورتم رو نوازش میکنه آروم سرم رو برمیگردونم تا که از گزند نگاه تیز خورشید در امان باشم صدای قدم هام با صدای ترانه شادی پرنده ها در هم آمیخته میشه می ایستم و به اطرافم نگاه میکنم به جاده سنگی رو به روم که اطرافش رو درخت های سربه فلک کشیده پر کرده...به درختای آلو زردآلو به بوته های گل به انگورهای تازه متولد شده به پیچک گل بنفشی که آلاچیق چوبی رو در آغوش فشرده و به استخر خالی از آب...باز شروع میکنم به قدم زدن...میرم وسط باغ...بابا سرش گرم باغبونی و راز و نیاز با درختاشه...نزدیکش میشم و آروم همونجور که نگاهم به انتهای باغه میگم بابا انگار همین دیروز بود که اینجا فقط یه زمین خالی بود...و تو عمو برا سرگرمی شروع کردین به باغبونی...مگه نه؟ و برمیگردم به بابا نگاه میکنم با لبخند با اون چشای عسلی نازش به درختا نگاه میکنه و من درسکوت غرق نگاه به صورت مهربونش میشم ...به شکستگی های صورتش به موهاش که هر روز بیشتر از قبل دارن سفید میشن..اشک توی چشمام نقش میبنده  ...آروم زمزمه میکنم درختا بزرگ تر شدن منم بزرگتر شدم بابا...تو هم پیر شدی انگار..بابا میخنده میگه مامانت پیرشده من تا زمانی که میتونم برم کوهنوردی هنوزم جوونم...و من غرق لذت میشم از حس داشتن تو بابا و آروم زمزمه میکنم بابا جون:

دوستت دارم...روزت مبارک.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۹
آیینه دار لاله ها...!

وقتی کلام تعبیری نارساست چه میتوان گفت جز این...

تمام حرفم همه این است مولا:

                                                 خدا کند تو بیایی...!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۱ ، ۱۵:۵۷
آیینه دار لاله ها...!
همسفران عزیز سلام

پیش از هر چیز از اینکه به کلبه ی دلتنگی من قدم گذاشتین ممنون...حالا که قدم در خلوتگاه هم میذاریم امیدوارم به حریم احساس هم احترام بذاریم ...همه ی مطالب این وبلاگ دست نوشته و دل گفته های خودمه خواستاره سه چیزم:

پیش از خوندن مطلب نظر نذارین

نظر واقعیتون رو بگین گذشته از تمجید های دوستانه

و خواهش آخرم:

  اگر خواستین از دست نوشته ها استفاده کنین ولی لطفا با ذکر منبع...

در آخر به یاد عزیزی میگم:

                                      یا زهرا...!

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۱۵:۵۸
آیینه دار لاله ها...!