و خورشید چه غمگینانه چهره می پوشاند...!
دوشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۰، ۱۲:۳۲ ب.ظ
گویی خورشید هم از شرم وحیا سر در گریبان کرده بود وبرای پنهان شدن از دیده ها لحظه شماری میکرد عصر .عصر عاشورا بود....لب ها از تشنگی چون کویر خشک بود و لرزان وپاهایی که با خاک وخون رنگی تازه گرفته بود وبی رمق بر زمین کشیده میشد و کوفیان...چه بی شرمانه در مقابل چشمان به اشک نشسته کودکان جام های آب را با شادی دست به دست میکردند و می نوشیدند و خورشید چه غمگینانه چهره می پوشاند...!
۹۰/۱۲/۰۸