مرا به خاطر آور...!

یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها...!
مرا به خاطر آور...!

من ندانم که کی ام
من ندانم که چی ام
من فقط میدانم که.....
تویی شاه بیت غزل زندگی ام...!
اللهم عجل لولیک الفرج...!

منوی بلاگ
آخرین نظرات
نویسندگان

مرا به خاطر آور...!

یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها...!





و خورشید چه غمگینانه چهره می پوشاند...!

دوشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۰، ۱۲:۳۲ ب.ظ

گویی خورشید هم از شرم وحیا سر در گریبان کرده بود وبرای پنهان شدن از دیده ها لحظه شماری میکرد عصر .عصر عاشورا بود....لب ها از تشنگی چون کویر خشک بود و لرزان وپاهایی که با خاک وخون رنگی تازه گرفته بود وبی رمق بر زمین کشیده میشد و کوفیان...چه بی شرمانه در مقابل چشمان به اشک نشسته کودکان جام های آب را با شادی دست به دست میکردند و می نوشیدند و خورشید چه غمگینانه چهره می پوشاند...! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۲/۰۸
آیینه دار لاله ها...!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی