عارفی را دیدند مشعل و جام آب در دست
پرسیدند به کجا میروی؟
گفت :
میروم با آتش بهشت را بسوزانم
و با آب جهنم را خاموش کنم
تا مردم خدا را فقط به خاطر
عشق به او
بپرستند
نه برای عیاشی در بهشت
و ترس از جهنم...!
...
دلم از خودم گرفته...
خدایا از من بگذر اگر گاهی و شاید هم همیشه
به جای راه بی راهه رفتم
...
عاشقانه میپرستمت...!