باز هم شب قدر دگر...
جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۱، ۰۶:۲۹ ب.ظ
لرزان قدم درون مسجد نهادم گوشه ای خلوت نشستم و غرق در دنیای خودم گوش به نوا سپردم و چه نوای آرامش بخشی سبحانک یا لا .... زمزمه میکنم اشک از چشمانم سرازیر میشود ...خدایا من که جز تو کسی رو ندارم خدایا قرار دله بی قرارم باش....گویی این شب برای صبح شدن عجله دارد...و بعد هم قرآن به سر...خدایا با چه رویی قرآن به سر بگذارم بک یا الله خدایا رو سیاهم ...اما عاشقانه دوستت دارم ...و همین مرا بس است...
یا علی مدد
۹۱/۰۵/۲۰