تسبیح فیروزه مادربزرگ....
چهارشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۰، ۰۲:۵۱ ب.ظ
تسبیح در دست با نگاه بارانی ات خیره به آسمان زیر لب چیزهایی زمزمه میکنی با کنجکاوی به لرزش دست های چروکیده ات که به سوی آسمان بلندند نگاه میکنم و با دقت بیشتری گوش میکنم تا شاید ذره ای از زمزمه هایی را که مانند راز از کودکی تا کنون همراهم بوده را بفهمم اما باز هم در آخر فقط نگاه غم ناک تواست که دنیای کوچکم را لبریز از غم میکند.... !
۹۰/۱۲/۰۳