مرا به خاطر آور...!

یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها...!
مرا به خاطر آور...!

من ندانم که کی ام
من ندانم که چی ام
من فقط میدانم که.....
تویی شاه بیت غزل زندگی ام...!
اللهم عجل لولیک الفرج...!

منوی بلاگ
آخرین نظرات
نویسندگان

مرا به خاطر آور...!

یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها...!





خاطرات شیرین ترین سفر زندگی ام...(قسمت آخر)

چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۳۸ ب.ظ
کتاب دل را با دست های لرزانم ورق میزنم و با صدایی غم آلود و  رو به قبله ی عشق میخواهم از طواف عشق بگویم...: 

وقتی به مسجد رسیدیم بعد از نماز محرم شدیم...و چه احساس نابی بود اون لحظه... آماده شدن برای دیدار یار...هفت روز از سفر گذشته بود و من فقط روزی دو ساعت میخوابیدم...وقتی سوار اتوبوس شدیم چشمام رو روی هم گذاشتم و آروم به خوابی عمیق فرو رفتم آرامشی وجودم رو گرفته بود که قابل وصف نیست... وقتی چشم باز کردم نزدیک مکه بودیم میلی به خوردن شام نداشتم ...وقتی به مکه رسیدیم شب از نیمه گذشته بود بعد از گرفتن کلید به اتاق رفتیم ۴ نفر توی یک اتاق بودیم ...به نوبت رفتیم حمام برای غسل...غسل دیدار یار و بعد هم ساعتی استراحت و خواب ...و صبح هم رفتن برای طواف عشق...

.

.

.

رسیدیم به مسجد الحرام...حاج آقا آل غفور گفت اولین لحظه ای که چشمتون افتاد به کعبه دعا یادتون نره... غرق در افکار به جلو خیره شده بودم استرس تمام جانم رو در آغوش گرفته بود با صدای بغض آلود گفتم حاج آقا ایجور که معلومه ما حالا حالا نمیرسیم...که یهو تمام جانم چشم شد ...اونقد منقلب شده بودم که چشمم سه تا پله رو ندید و نزدیک بود با سر بخورم زمین ...وقتی به خودم اومدم همه به سجده رفته بودن و غرق در راز و نیاز بودن ...کمر خم کردم و سر  به بندگی گذاشتم...

خدایا آخه بنده گناهکاری مثل من چه دعایی کنه... برای کی دعا کنم برای خودم...؟با چه رویی؟

خدایا من ازت ظهور امام زمان رو میخوام ظهور عشقم مهدی

خداجونم با تمام وجودم ازت میخوام مریضا رو شفا بدی

خدایا همه رو به راه راست هدایت و عاقبت به خیر کن به خصوص بابا مامان و داداشی ها

برای خودم....یه چیز بزرگ میخوام خدایا بهم میدی؟  خدایا بار گناهم اونقد زیاد شده که کمرم شکسته کوله بار زندگیم شده گناه...خدایا من تو رو میخوام...میخوام برای همه ی لحظه هام یارم باشی خدایا میدونم خواسته بزرگیه اما عاشقانه ازت میخوام ماله من باشی سهم من از زندگی فقط تو باشی...

و بعد طواف عشق ...نماز...دعا...و سعی صفا و مروه

کاش میشد زمان رو متوقف کرد...کاش میشد.

.

.

.

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۱۸
آیینه دار لاله ها...!

نظرات  (۳)

سلام
خدا قوت
باز هم عالی عالی ...
موفق و سربلند باشید
ان شا’ الله
التماس دعا در این شب های عزیز ..
التماس دعای فرج
سلام بزرگوار

حرفی ندارم بزنم جز اینکه خوشا بسعادتون

در این شبهای عزیز دعام کنید / یا علی
سلام متنی که نوشتین خیلی زیبا بود . با این که چند روزی نیست برگشتم بازم دلم هوایی شد ....
احساسات خوب و قشنگی داری که با قلم توانایت تونستی خیلی زیبا بیانش کنی با اون دل پاکت برای منم دعا کن.
انشاالله بازم این سفر نورانی روزیت بشه عزیزم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی