خسته از سرمای باران به گرمای آتش پناه می برم...!
دوشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۰، ۰۲:۲۴ ب.ظ
شب است و تنهایی و سکوت...فقط صدای گریه ی آسمان به گوش میرسد نگاه سرد باران را به روی صورتم احساس میکنم و من خسته دل. من خسته از این روزگار.من خسته از خود.باز هم به قلم و دفتر بی جان پناه آورده ام می خواهم با کلمات غم دل سوخته ام را بیان کنم اما افسوس...افسوس که یارای آن را ندارم وخسته از سرمای باران به گرمای آتش پناه می برم شاید که آرامشی یابد دریای دلم...!
۹۰/۱۲/۰۸
وب بسیار زیبایی دارید موفق باشید
خوشحال میشم به وب من هم سربزنید
با ارزوی موفقیت برای شما دوست عزیزم