مرا به خاطر آور...!

یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها...!
مرا به خاطر آور...!

من ندانم که کی ام
من ندانم که چی ام
من فقط میدانم که.....
تویی شاه بیت غزل زندگی ام...!
اللهم عجل لولیک الفرج...!

منوی بلاگ
آخرین نظرات
نویسندگان

مرا به خاطر آور...!

یک طرف خاطره ها یک طرف فاصله ها...!





یوسف زهرا تا به کی چشم انتظاری ...؟

شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۵۴ ق.ظ
از نیمه شب گذشته بود و من خسته از سفره یک روزه با تنی خسته به درون تخت خزیدم. چشمانم گرم خواب و مغز کوچکم بار افکاری را به دوش میکشید که قلبم را رنجورتر از قبل میکرد تصویر دختران نیمه برهنه که درون خنکای آب در مقابل دیدگان هزارن چشم گرسنه خودنمایی میکردند و نگاه پر از تمسخرشان که بر روی من و چادرم میلغزید...دخترک نیمه برهنه با تمسخری که در صدایش موج میزد پرسید...: این چادر چیه که ایجور مثل مادرای شهید خودت رو توش پیچوندی..؟دلم لرزید بغضی گلویم را گرفت گویی تمام عالم منتظر جواب من بود سرم را کمی بالا آوردم نگاه پسران و دختران زیادی در انتظار پاسخ من به راه مانده بود..لبخندی یر لب نشاندم و با صدایی رسا که از قلبم برخاست و بر زبانم جاری شد پاسخ دادم  من مادر شهید نیستم اما برادرزاده ی شهید هستم و وارث خون همه ی شهدایی که از آغاز اسلام بر این زمین سنگ دل ریخته شد به خصوص شهدای هشت سال دفاع مقدس...این چادر سنگره منه در مقابل این نگاه های آلوده ای که تن شما رو به مسخره گرفته سنگر من در مقابل این مردایی که اسم مرد روشونه اما یادشون رفته مردونگی یعنی چی و نگاهشون پی ناموس مردمه...سنگر من به عنوان نوکر آقام امام زمان...و در ادامه پرسیدم: راستی امام زمان رو میشناشین که؟ جوابم فقط سکوت بود و سکوت...چشمانم سنگین شد و به خوابی عمیق فرو رفتم

.

.

ظهر شده دارم میرم نماز جمعه...نشستم توی یکی از صف ها کنارم خانمی با دخترش نشسته دختری حدودا پنج ساله با چادر سفید گل دار با نگاهی معصوم...از مامانش میپرسه مامانی من با چادر ناز شدم؟ حالا امام زمان منو دوس داره؟لبخند میزنم و رو به دخترک میگم آره آبجی گلم هم ناز شدی هم آقا ازت راضیه و آروم زیر لب زمزمه میکنم:

یوسف زهرا تا به کی چشم انتظاری ...؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۳۱
آیینه دار لاله ها...!

نظرات  (۷)

هیچ داری از دل مهدی خبر؟
گریه های هر شبش را تا سحر؟
او که ارباب تمام عالم است،
من بمیرم،
سر به زانوی غم است،
شیعیان!
مهدی غریب و بی کس است،
جان مولا معصیت دیگر بس است،
شیعیان!
بس نیست غفلت هایمان؟
غربت وتنهایی مولایمان؟
ما عبید و عبد دنیا گشته ایم،
غافل از مهدی زهرا گشته ایم،
من که دارم ادعای شیعه گی،
چه بگویم من به جز شرمندگی...؟
امضا : ...شرمنده مهدی فاطمه ...

التماس دعای فرج
سلام
خدا قوت
من زیاد میام پیشتون ... دشمنت شرمنده ... نه جا نموندی هنوز هستیم تا بیای عجله نکن ... دعوت میشی نگران نباش . . هستند عاشقایی که فقط دل سپردن ... هنوز سرزمین نور رو ندیدن ... یا زهرا (س)
ماه رمضان بر شما مبارک
التماس دعا ...
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام بزرگوار

الحق که از نسل عشق و حماسه ای

امیدوارم با عنایت امام زمان (عج) همچنان پیرو خون شهدا باشید
در این ماه پربرکت التماس دعا
باسلام
خدا قوت
با حکایت روستای کوچک و شنیدنی دهلاویه در ادامه خاطره راهیان نور منتظر حضورسبزتان هستیم
التماس دعا ...
التماس دعای فرج
۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۷ فهیمه رجاییان
از ناکجای وجود بی مقدارم،
تا آستان بی کران کوی تو، در میان سیلاب اشک،

پلی از نیاز می زنم. پلی از انتظار،
از غیبت تا ظهور
۰۶ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۴۸ مسلم حسینے
سلام
خیلی خوب بود. واقعی بود؟
یعنی آیا اتفاق افتاده بود؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی